شايد وفقط شايد...!!!


::..آدمك..::


  حالم خوب نيست.....احساس بدي دارم...احساسي كه تمام وجودمو گرفته و نميذاره كارايي رو كه ميخوام انجام بدم...انگار همه ي دنيا دست به دست هم دادن كه منو ناراحت كنن....اشك منو دربيارن....

امروز به خاطر يه مشكلي كه البته شايد خيليم مهم نبود خيلي ناراحت شدم...وهنوزم ناراحتم...

نميدونم چرا  مردم سريع قضاوت ميكنن....نميدونم چرا الكي حرف ميزنن فقط واسه اينكه حرفي زده باشن...يعني ساكت بودن اينقدر سخته....نميدونم شايد واقعا سخته...! اما اي كاش ميدونستن با يه حرف ممكنه خيليا رو ناراحت كنن وعذاب بدن...نميدونم چرا هيچكي حاضر نيست انتقادي بشنوه از خودش...مگه چه اشكالي داره...مگه غير از اينه كه ما اول كه به دنيا ميايم چيزي نيستيم جز گلي كه فرشته ها يه كم روش ظريف كاري انجام دادن با يه روح پاك وبزرگ كه خدا از روح خودش دميده....پس چه طور اين روح بزرگ اينگونه ميشود....چه طور ادما از دلشون مياد يا از دلمون مياد كه اونو اين طوري پرورش بدن يا بديم...چرا بعضي ادما اين طورين واقعا نميفهمم!!

در هر حال انگار هر كار ميكنم بي تفاوت باشم اما باز هم نميشه بازم همه ي اينا روم تاثير ميذارن....تاثيري به مراتب بيشتر از بقيه عوامل تاثير گذار...

باز هم اميدم به خدايي است كه انقدر به من لطف كرده كه گاهي از خودم ميپرسم ايا من واقعا لايق اين همه لطف هستم؟؟!! واقعا جز اين خدا كسي رو ندارم...نه اين كه نداشته باشم يعني كسي كه بخوام باهاش حرف بزنم ودرددل كنم ودركم كنه ندارم...چه كنم ميسازم ميسوزم...وبا اين كه بارها سوختم نميدونم چرا بازهم اين سوختن و ساختن ها ادامه دارد...انگار هنوز هم بايد بيشتر ازاين ها خاكستر شوم....!شايد!شايد هنوز اول راه است واول اين سختي ها و درد ورنج ها.....!!



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






: тαɢƨ <-TagName->
+ برچسب:,| 19:24|GolnOoSh|